معرفی كتاب «پيدايش ناسيوناليسم ايرانی» ( 3 )

ساخت وبلاگ

فردوسی عرب‌ستیز نبود

فردوسی عرب‌ستيز نبود

ضياء ابراهيمی در رد اتهام عرب‌ستيزی فردوسی، كه به نظر وی يكی از شريان‌ها و پشتوانه‌های تئوريك و فرهنگی ناسيوناليسم بی‌جاساز است، به دو نكتۀ مهم اشاره می‌كند. اول اينكه، ابياتی كه بوی عرب‌ستيزی می‌دهند، در مقام تشريح فكر رستم فرخ‌زاد در مواجهه با اعراب بيان شده‌اند.

يعنی همان طور كه نمی‌توان همۀ ديالوگ‌های شخصيت‌های آثار تولستوی و داستايفسكی را نظر شخصی اين نويسندگان برجسته دانست، اين ابيات هم لزوما نشانۀ نظر فردوسی دربارۀ اعراب نيست.

دوم و مهم‌تر: «فصل بهرام گور در شاهنامه است. فردوسی او را يكي از داناترين شاهان ايران می‌شمارد. پدرش وی را در كودكی به مُنذِر می‌سپارد و بهرام در دربار اين شاه عرب قد می‌كشد. اين فصل بی‌هيچ نشانه‌ای از عرب‌ستيزی نقل می‌شود. برعكس، يمن سرزمينی است كه مردمان عرب و ايرانی‌اش در صلح و صفا با هم زندگی می‌كنند. تداعی می‌شود كه چنانچه بهرام در كنار پدر ايرانی‌اش يزدگردشاه می‌ماند شاه ستمگری بار می‌آمد؛ ولی چون در دربار عربی يمن بزرگ شده، فرمانروای درستكاری می‌شود. به ويژه منذر عرب را شاه خردمند و بخشنده و دلسوزی ‌می‌يابيم. ناسيوناليست‌های بی‌جاساز از اين بخش‌های شاهنامه روی می‌گردانند؛ چه در خدمت هدف ايشان نيست.»

فردوسی عرب‌ستیز نبود

ابراهيمی همچنين اسلام فردوسی را اصيل می‌داند و در رد اتهام رياكاری فردوسی، كه تصريحا و تلويحا از سوي برخی شرق‌شناسان اروپايی و ناسيوناليست‌های وطنی مطرح شده، جدا از اينكه تصريح فردوسي به شيعه بودنش را دليلی بر رياكار نبودن و حتی تقيه نكردن وی می‌داند، اعتراف فردوسي به گناه شراب‌خواری و پشيمانی‌اش از اين بابت و اميدش به اينكه خداوند اين گناه او را ببخشد، نشانۀ ديگری از اسلام راستين فردوسی مي‌داند: «اگر فردوسی مسلمان نبود - كه از شرب خمر منع شده است - برای چه از خوردن شراب احساس گناه می‌كرد؟»

با اين حال برخی از آراي ضياء ابراهيمی هم به نظر می‌رسد كه سرشتی ايدئولوژيك دارند؛ يعنی آگاهی كاذب توليد می‌كنند. مثلا وی با اينكه روايت گوبينو از رواج گستردۀ شاهنامه‌خوانی در روستاهای ايران را می‌پذيرد، علاقۀ ويژۀ‌ ايرانيان به سرگذشت پهلوان‌های ايرانی پيش از اسلام را به هيچ ‌وجه با باستان‌گرايی پنهان‌شده و در ضمير جمعی مردم ايران و خاطرات تاريخی ايرانيان مرتبط نمی‌داند و آن را صرفا "تفريحي محض" مثل سينما رفتن يا رمان خواندن ايرانيان اين روزگار می‌داند.

نيك پيداست كه در اين تحليل، نوعی كتمان موج می‌زند و در واقع دليلی ندارد برای رد باستان‌گرايی ايدئولوژيك و عرب‌ستيزانۀ برخی ميهن‌دوستانِ به ستوه آمده از عقب‌ماندگی ايران، شاهنامه‌خوانی گستردۀ مردم ايران در طول تاريخ را فاقد جنبه‌ها و انگيزه‌های هويتی بدانيم.

يا در جايی ديگر، ابراهيمی ادوارد براون را شرق‌شناسی می‌داند كه با مسلمانان همدلی داشت (ص 133) ولی يك صفحه بعد، براون را شرق‌شناسی قلمداد می‌كند كه از اسلام نفرت داشت. اين تناقض‌گويی البته ايدئولوژيك نيست ولی حاكی از نوعی سردرگمی و حساسيت منفی ضياء ابراهيمی نسبت به هرگونه نقد اعراب است.

در واقع ابراهيمی، آگاهانه يا ناآگاهانه، هرگونه نقد اعراب را نشانه‌ای از ناسيوناليسم بی‌جاساز می‌داند و با چنين رويكردی، بخش عمده‌ای از ميهن‌دوستان ايرانی را، كه عرب‌ستيز هم نيستند، وارد لشكر وطنی ناسيوناليست‌های عرب‌ستيز می‌كند.

در كتاب محققانه و باارزش ضياء ابراهيمی، مرز روشنی بين اين دو گروه ديده نمی‌شود:

1-ايران‌دوستانی كه عرب‌ستيز نيستند و دستاوردهای تمدنی ايران پس از اسلام را ناديده نمی‌گيرند ولي بر ضرورت توجه ايرانيان كنونی به فرهنگ و تمدن باستانی‌شان تاكيد دارند.

2-ايران‌دوستانی كه عرب‌ستيز هستند و ايران پس از اسلام را به كلی بی‌شكوه و بی‌دستاورد می‌دانند و دستاوردهای ايران پيش از اسلام را نيز با بزرگ‌نمايی ايدئولوژيك به خورد خودآگاهی تاريخی و هويتی مردم ايران می‌دهند.

فقدان اين مرزبندی، شايد مهم‌ترين نقطه‌ضعف كتاب «پيدايش ناسيوناليسم ايرانی» باشد.

نور خورشید و رازهای سلامت که احتمالا نمی دانیم!...
ما را در سایت نور خورشید و رازهای سلامت که احتمالا نمی دانیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parham84 بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 19 بهمن 1401 ساعت: 20:49