فردوسی عربستيز نبودضياء ابراهيمی در رد اتهام عربستيزی فردوسی، كه به نظر وی يكی از شريانها و پشتوانههای تئوريك و فرهنگی ناسيوناليسم بیجاساز است، به دو نكتۀ مهم اشاره میكند. اول اينكه، ابياتی كه بوی عربستيزی میدهند، در مقام تشريح فكر رستم فرخزاد در مواجهه با اعراب بيان شدهاند.يعنی همان طور كه نمیتوان همۀ ديالوگهای شخصيتهای آثار تولستوی و داستايفسكی را نظر شخصی اين نويسندگان برجسته دانست، اين ابيات هم لزوما نشانۀ نظر فردوسی دربارۀ اعراب نيست.دوم و مهمتر: «فصل بهرام گور در شاهنامه است. فردوسی او را يكي از داناترين شاهان ايران میشمارد. پدرش وی را در كودكی به مُنذِر میسپارد و بهرام در دربار اين شاه عرب قد میكشد. اين فصل بیهيچ نشانهای از عربستيزی نقل میشود. برعكس، يمن سرزمينی است كه مردمان عرب و ايرانیاش در صلح و صفا با هم زندگی میكنند. تداعی میشود كه چنانچه بهرام در كنار پدر ايرانیاش يزدگردشاه میماند شاه ستمگری بار میآمد؛ ولی چون در دربار عربی يمن بزرگ شده، فرمانروای درستكاری میشود. به ويژه منذر عرب را شاه خردمند و بخشنده و دلسوزی میيابيم. ناسيوناليستهای بیجاساز از اين بخشهای شاهنامه روی میگردانند؛ چه در خدمت هدف ايشان نيست.»ابراهيمی همچنين اسلام فردوسی را اصيل میداند و در رد اتهام رياكاری فردوسی، كه تصريحا و تلويحا از سوي برخی شرقشناسان اروپايی و ناسيوناليستهای وطنی مطرح شده، جدا از اينكه تصريح فردوسي به شيعه بودنش را دليلی بر رياكار نبودن و حتی تقيه نكردن وی میداند، اعتراف فردوسي به گناه شرابخواری و پشيمانیاش از اين بابت و اميدش به اينكه خداوند اين گناه او را ببخشد، نشانۀ ديگری از اسلام راستين فردوسی ميداند: «اگر فردوسی مسلمان نبود - كه از, ...ادامه مطلب