دکتر مصدق: خفه کردن صدای مردم کار سياست استعماری است،

ساخت وبلاگ
 

  دکتر     مصدق   در پاسخ به سرهنگ جلیل بزرگمهر در زندان- درباره ايرادگیری برخی به دکتر مصدق مبنی براینکه در اواخر دوره زمامداری خود به توده ای ها خيلی ميدان داده بود-می گوید:
اين توده ای ها که می گويند، مگر چه کار می   کردن  د؟ به اصطلاح آن مرد[سرتيپ آزموده دادستان ارتش] نعره می کشيدند، يا روزنامه می فروختند. ما که به آنها اجازه دیگری نمی داديم.
ملیّون وقتی اجازه ميتينگ می خواستند و اجازه می دادم، نمی توانستم[به توده ای ها] اجازه ندهم. عده ای از اينها نعره می کشيدند. کار ديگری هم مگر کردند؟ خب نعره بکشند.
 ا ساسا بايد فکر کرد علت وجودی يا سبب آمدن و بقای دولت من چه بود؟ مگر غير از اين بود که مرا ملت پشتيبانی می کرد. دولت، مگر غير از ملت پشتيبانی دیگری داشت؟ نه، نداشت. خارجيها که موافق نبودند. عده ای هم که نوکر خارجيها بودند و دستشان از کارها به کلی داشت کوتاه می شد، موافق نبودند.
سنا مگر با ميل خودش به دولت راًی می داد؟ از ترس ملت بود که می رفتم به مجلس شورا و سنا و راًی اعتماد می گرفتم. پس وقتی که ملت، دولت را سر ِ کار بياورد و دولت مبعوث ملت   است،   نمی تواند   صدای   ملت را خفه کند، و نگذارد   مردم   حرف خودشان را بزنند. خفه کردن صدای مردم کار   سياست     استعماری   است. روش آنهاست که نفس کسی درنیاید تا هر کاری دلشان می خواهد بکنند. همان طوری که در دوره بيست ساله کردند، حالا هم می کنند که قرارداد نفت را ببندند، کنسرسيوم بياورند و از اين قبیل کارها...ولی وقتی که اجازه داده شد مردم حرفشان را بزنند، انتقاد کنند، آن وقت دولت هر کاری دلش خواست نمی تواند بکند؛ بايد به هدف ملت و آرزوهای ملت توجّه کند.
  موجوديت دولت من روی افکار ملت بود، نمی شد جلو اظهار نظرهای مردم را گرفت و خفه شان کرد.
...آقا اين حرفها چيست؟ من در دادگاه هم گفتم توده ايها بعضی نفتی ـ انگليسی، بعضی روسی اند. ما از اينها ترس نداشتيم. ترس از اين کار بود که شد: با توپ زدند و مرا از بين بردند. ترس ما از خيانت قوای انتظامی و کودتا بود که شد.
حالا ببينيد پنج ماه است از واقعه مرداد می گذرد. حکومت نظامی هزارها نفر از مردم را گرفته، هزارها خانه مردم را گشته؛ مگر به غير از چند تا تفنگ حسن موسی چيز ديگری گيرش آمده است، آن هم با آن همه تبليغات. مگر با اين چيزها می توانستند دولت را ساقط کنند؟ يک تانک، يک مسلسل جلو همه اينها در می آمد کافی بود. آقا اينها قدرت و اسلحه نداشتند. چه کاری می توانستند دست خالی بکنند؟
آقا يک سال اگر کار ما دوام پيدا می کرد و اصلاحات شروع شده به جائی می رسيد واقتصاد بدون نفت طبق برنامه ای که شروع شده بود، به طور کامل اجرا می شد و بودجه متعادلی که داده بوديم جريان پيدا می کرد، قهرا به واسطه اصلاحات و حصول پیشرفت در زندگی مردم، از تعداد توده ايها کاسته می شد.
✅تقریرات مصدق در زندان- جلیل بزرگمهر، ایرج افشار-ص ۱۳۲-۱۳۴

نور خورشید و رازهای سلامت که احتمالا نمی دانیم!...
ما را در سایت نور خورشید و رازهای سلامت که احتمالا نمی دانیم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parham84 بازدید : 114 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 5:47